شعرهای تک بیتی عاشقانه از شاعر معروف ایرانی
شعرهای عاشقانه سعدی
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم ____بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
*****
خلایق در تو حیرانند و جای حیرتست الحق____که مه را بر زمین بینند و مه بر آسمان باشد
*****
چنان به موی تو آشفته ام به بوی تو مست____که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست
*****
هرگز وجود حاضر غایب شنیده ای____من در میان جمع و دلم جای دیگرست
*****
گفتیم عشق را به صبوری دوا کنیم____هر روز عشق بیشتر و صبر کمتر است
*****
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم____شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم
*****
ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا____به وصل خود دوایی کن دل دیوانه ما را
*****
از در درآمدی و من از خود به درشدم____گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم
*****
گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق____ساکن شود بدیدم و مشتاقتر شدم
*****
مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا____گر تو شکیب داری طاقت نماند ما را
*****
دیگران چون بروند از نظر از دل بروند____تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی
*****
خوشتر از دوران عشق ایام نیست____بامداد عاشقان را شام نیست
*****
ز دستم بر نمیخیزد که یک دم بی تو بنشینم____به جز رویت نمیخواهم که روی هیچ کس بینم
*****
به خاک پای عزیزان که از محبّت یار____دل از محبّت دنیا و آخرت کندم
*****
مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست____یا شب و روز بجزفکر توام کاری هست
*****
مرا که سِحر سخن در جهان همه رفته است____ز سِحر چشم تو بیچاره مانده ام مسحور
*****
آن شب که تو در کنار مایی روزست____و آن روز که با تو میرود نوروز
*****
ای در دل من رفته چو خون در رگ و پوست____هرچ آن به سر آیدم ز دست تو نکوست
*****
آن لطف که در شمایل اوست ببین____وآن خندهٔ همچو پسته در پوست ببین
*****
گر دولت و بخت باشد و روزبهی____در پای تو سر ببازم ای سرو سهی
*****
گر مرا بیتو در بهشت برند____دیده از دیدنش بخواهم دوخت
*****
از در درآمدی و من از خود به درشدم____گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم
*****
نه خلاف عهد کردم که حدیث جز تو گفتم____همه بر سر زبانند و تو در میان جانی
*****
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست؟____طاقت بار فراق این همه ایامم نیست